..::هوالرفیق::..
امروز این جمله را در وضعیت (Status) یکی از دوستانم دیدم، برایم جالب بود و خودم هم آن را در وضعیتم قرار دادم. بعد دیدم کافی نیست و خواستم اینجا در موردش بنویسم:
وَ لاَ تُعَنِّنِی بِطَلَبِ مَا لَمْ تُقَدِّرْ لِی فِیهِ رِزْقاً «در جستجوی آنچه برایم مقدر نکردهای، خستهام مکن»۱ |
«در جستجو بودن» چیزی هست که همهی ما تجربه کردهایم، سختترینش برای من «هدف زندگی و معنای آن» بوده است که نمیخواهم در اینجا از آن صحبت کنم.
«مقدر کردی» یا همان تقدیرهای الهی که احتمالاً از آن شنیدهاید، همان «قَدَر۲»هایی هستند که میگویند قوانین این دنیا هست. یعنی مثلا دو دو تا میشود چهارتا و تو نمیتوانی انتظار پنج را داشته باشی. اگر دو دو تا را انتخاب کردی چهار به تو میرسد، سه سه تا را برداشتی به عدد ۹ میرسی. چرا که این طور مقدر شده است.
اگر چاقو را برداری و روی پرتقال بکشی آن را نصف میکنی و اگر وسط دریا بیوفتی غرق میشوی، اگر با آتش برخورد کنی میسوزی و از آب نمیتوانی انتظار داشته باشی چیزی را خیس نکند. اینها مقدر شده.
البته استثناهایی هم داریم. مثلاً آتشی که ابراهیم را نسوزاند و دریایی که برای موسی شکافته شد و چاقویی که گردن اسماعیل را پاره نکرد. کاری به این هم ندارم…
یکی از دوستانم در واکنش به این وضعیت، یک تصویر برایم فرستاد که میخواهم آن را اینجا قرار دهم:
خدایا من را خرج کاری کن که مرا بخاطرش آفریدی۳ |
حالا دارم به این فکر میکنم، که باید در جستجوی چه چیزی باشیم و خودمان را برایش خسته کنیم؟
۱. تعقیبات نماز عشا (+)
۲. قَدَر یعنی «اندازه» و «میزان»
۳. منبع این جمله را در یکی از دعاها منتصب به حضرت زهرا (س) پیدا کردم. (+)
8 دیدگاه روشن در جستجو | آنچه نباید برایش وقت بگذاریم
سلام دکتر جان…
نمیتونم بگم چقدر از آشنا شدن با وبلاگت خوشحالم…
دوست دارم هر روز و هر روز بیام و بخونم…
لطفا هر روز بنویس باشه؟
راستی شما هنوز اینترنی؟ من تازه با شما آشنا شدم
دوستدار عزیز،
سلام،
اول از همه عذرتاخیر من را بپذیر. چند هفتهای به اینجا دسترسی نداشتم.
تمام دیدگاههایی که نوشتهای را خواندم. خوشحالم که از خواندن پستها لذت بردی.
بله، هنوز اینترن هستم؛ چند ماه دیگر بیشتر تا فارغالتحصیلی نمانده.
اینجا هر روز نمینویسم. برای نوشتن در اینجا به فضای فکری خاصی نیاز دارم که معمولا هر روز چنین فضایی در اختیارم نیست.
معمولا در کانال تلگرامیِ «مغز نوشتههای یک ذهن مریض» بیپرواتر – و احتمالا بیفکرتر – مینویسم. بیفکرتر شاید به این معنا که آنجا بیشتر از آنکه «مغزنوشته» باشد، «دل نوشته» هست.
امیدوارم که دریافت این پاسخ، باعث لبخند زدنت بشود، همان طور که دیدگاههای خودت چنین کردند
خیلی انتخاب این “راه رفتن” برای من چالشیه. حالا یه مدت این ذکر رو میگم ببینم چی میشه.
سلام امشب اتفاقی این وبلاگ رو دیدم و فهمیدم من و شما هم دانشکده ای هستیم جالب بود. این جمله قلب منو آروم کرد در جست و جوی آنچه برایم مقدر نکرده ای خسته ام مکن. چقدر حس خوبی داشت ،بعد از مسیر اشتباهی که در زندگیم رفتم و اشتباهی که مرتکب شده بودم دعا و کمک خواستن از خدا بخاطر این اشتباهم.من این جمله رو یه نشونه میدونم برای خودم.
خیلی برام جالب بود 👌
تابحال اینطوری ب خودم و کارهایی که انجام دادم و میخوام انجام بدم فکر نکرده بودم.
تا الان از خوندن وبلاگ شما خیلی لذت بردم.
موفق باشی
سلام
امروز برا کنکور ۱۴۰۰ شروع کردم
مطمئنا اول مهر هم رشته ایم
اینو چون دوستت دارم و چند وقتیه وبلاگتو میخونم به یادگار گذاشتم تا وقتی همکار شدیم و بهت زنگ زدم و دعوتت کردم به شهرمون این کامنت رو ببینی و یه ایولله به این دوستت بگی
در پناه مولی
یا علی
سلام جناب رستگار
یه بار یادمه تو دبیرستان به امام جماعت مدرسه گفتم حاج آقا من نمی دونم معنای زندگیم چیه؟بنده خدا جواب داد شاید معنای زندگیت اینه که دنبال معنای زندگی بگردی!حالا اینکه حدود و ثغور سفسطه ی آخوندی رو جا به جا کرد رو کاری نداریم ولی من یه سوالی از حضرت خدا دارم و اونم اینه که:ای پادشه خوبان!جسارتا نمی شد یکم سر راست تر با بنده هات حرف می زدی و کمی رفع شبهه می کردی تا این همه نیاز به فعال سازی شبکه های نورونی در جهت درک حکمت و نیاتت نباشه؟!
خدا رحم کنه…اصلا منو سننه!
سلام مسیح جان،
انشاالله که سلامت باشی. چند وقتی هست که برخی مطالب هذیانکده را دارم میخوانم؛ سبک نوشتن و گفتمانت را دوست دارم و برایم جالب هست.
به نظرم خیلی خوبه که شروع به نوشتن کردی، این اتفاق و فرصت خوبی هست که دقیقتر و آگاهانهتر به مسائل ذهنمون فکر کرد.