این روزها بیشتر در گیرِ۱ موضوع «توجه» (Attention)، منبع کمیاب این روزها، شدهام. امروز، نیاز به توجه، مرکز توجه (Focus) و تمرکز (Concentration) بیشتر از همیشه ما انسانها را فقیر کرده است. تکنولوژی با سرعت هرچه تمامتر دارد ما را به سمت موازیکاری یا چندکارگی (Multi-tasking) میکشاند. شاید بعد از آن که بیشتر در این باره مطالعه کردم و یادگرفتم، در پستی جداگانه آن را بررسی کنم.
در حین پرداختن به این موضوع، یک بحث به ظاهر حاشیه وجود دارد که به نظرم خوب است حداقل یک بار آن را بشنویم و به آن فکر کنیم. آن هم بحث «زمان» و فرهنگهای جوامع و یا انسانها بر اساس «دیدگاهشان نسبت به زمان» است.
***
اول دوست دارم کمی درمورد کلمهی «قتل» با یک نگاه جدید، صحبت کنیم. وقتی یک پیرمرد ۶۵ ساله را به قتل میرسانیم، با فرض اینکه امید به زندگی ۷۵ سال باشد؛ انگار که ۱۰ سال را به قتل رساندهایم. وگرنه آن بیچاره که ۶۵ سالش را زندگی کرده است. در واقع، با این نگاه، بیشتر از آن که واحدِ قتل را «نفر» در نظر بگیریم؛ «زمان» در نظر گرفتهایم.
حالا میتوان گفت اگر که شما در یک قرارِ ملاقاتِ ساعت ۸، ربع ساعت دیر بکنید؛ انگار که ۱۵ دقیقه قتل انجام دادهاید.
خوب… و اما اصل ماجرا.
***
واژهی کرون (Chron)، به معنای «زمان» (Time) است. احتمالا واژههایی مثلِ کرونومتر یا زمانسنج (Chronometer)، کرونولوژی (Chronology)، یا بیماریهای مزمن یا کرونیک (Chronic) را شنیدهاید. «زمان» حتی یکی از خدایان یونان قدیم هم بوده است. کرونوس (Chronos) که خدای زمان است و فرزندانش را متولد میکند و بعد آنها را میخورد. همان گونه که روزگار ما را متولد میکند، بزرگ میکند و در دوران پیری، میبلعد.
حالا در این پست میخواهم به دو واژهی مونوکرونیک (Monochronic) و پلیکرونیک (Polychronic) بپردازم.

اولین بار آقای اِدوارد هال (Edward T. Hall) مفهومِ «فرهنگ مونوکرونیک و پلیکرونیک» را در کتاب «زبان سکوت۲»ش مطرح کرده است که البته بعدها، افراد دیگری آن را پرورش دادهاند و و مقالات زیادی در این باره کار شده است. گفته میشود که فرهنگها و جوامع مختلف، زمان را به دو شکل مختلف نگاه میکنند. البته پیشنهاد میکنم موقع خواندن این پست به فرهنگ جامعهی ما فکر نکنید. بهتر است بیشتر به «خودمان» و رفتارهایمان توجه کنیم.
انسانهایی که به زمان، مونوکرونیک نگاه میکنند آن را مثل یک پاره خط میبینند. در نگاه آنها زمان، خطی است. یک آغاز دارد و یک پایان. از امروز تا فردا. از تولد تا مرگ. از امسال تا سال بعد. از شروع خواندن این پست تا پایان آن.
در کنار این انسانها کسانی هم هستند که به زمان به صورت پلیکرونیک، حلقوی یا دایرهای نگاه میکنند. در نگاه این افراد زمان، پایانی ندارد و از بین نمیرود. بلکه تکرار میشود. از امروز تا فردا. و دوباره فردا. و دوباره هفته دیگر و دوباره سال بعد…
از دید این افراد، زمان #همیشه هست.
بگذارید یک مثال بزنم.
من و تو قرار میگذاریم که ساعت ۸ به پیاده روی برویم. و من که قرار بوده با ماشین به دنبالت بیایم ربع ساعت تاخیر میکنم. در فرهنگ مونوکرونیک، من ۱۵ دقیقه را به قتل رساندهام. و شما هم مقتول شدهای و هیچ کاری نمیتوانی بکنی. و ما دو نفر برای همیشه یادمان میمانند که ربع ساعت از دست رفت و هیچ وقت هم بر نمیگردد.
در فرهنگ پلیکرونیک، احتمالا تو به من میگویی: «۱۵ دقیقه مرا الاف! کردی، رفیق.» و من هم جواب میدهم: «آخ ببخشید، اصلا برای این که جبران بشود یک بار هم تو با من قرار بگذار و ۱۵ دقیقه دیرتر بیا!». احتمالا هم هر دو میخندیم و خوشحال، برای پیادهروی حرکت میکنیم.
مثالهای دیگری هم دارد:
یک کلاس ۳۰ نفره را در نظر بگیرید که معلم یا استاد به جای ساعت ۹، ساعت ۹:۳۰ صبح میآید (آنلاین میشود) و میگوید: «مشکلی! که نیست. از آن طرف نیم ساعت بیشتر میمانیم که جبران بشود.». احتمالا همه هم راضی هستند؛ و دیگر اصلا به آن ۱۵ ساعت قتلی که صورت گرفته است توجهی نمیشود. (۳۰تا نیم ساعت)
***
مطالعات زیادی انجام گرفته که همزمانی برخی رفتارها را با این فرهنگ نشان داده است. دقت کنید که اینها علت و معلول یک دیگر نیستند؛ فقط از نظر آماری، با هم همزمانی دارند. مثل افرادی که در جیبشان فندک دارند، احتمال سرطان گرفتنشان بشتر است. نه آنکه فندک علت سرطان باشد. (احتمالا سیگاری هستند و آن علت سرطان است.)
با این توضیحات میخواهم هفت رفتار را در فرهنگهای مونوکرونیک و پلیکرونیک با هم مقایسه کنم.
۱
در نگرش خطی، معمولاً ترجیح افراد این است که یک کار بیشتر انجام ندهند.
در نگرش دایرهای، افراد چند کار را با هم انجام میدهند و از آن لذت میبرند. مثلا فرض کنید با ماشین به دانشگاه میروید. دنبال دوستمان هم رفتیم و او هم کنارمان نشسته است. هم زمان با هم صحبت میکنیم، موسیقی هم گوش میدهیم. و احتمالا با گوشی هم کار میکنیم. یکی هم که دارد رانندگی میکند و حواسش به خیابان، مقضد و دیگر ماشینهاست. از این که هم صحبت شدیم و موسیقی گوش دادیم و مثلا ۵۰ پیام واتس اپ یا اینستاگرام را هم چک کردیم (و از زمان استفاده کردیم) حسابی راضی و خوشحال هم هستیم.
مثال دیگر، روابط عاطفی است. دو نفر که شبانه در پیام رسانها دارند با هم صحبت یا چت میکنند؛ احتمالا همزمان دارند آهنگ هم گوش میدهند، غذا هم میخورند. برای خواب هم باید آماده شوند پس مسواک هم میزنند. یا مثلاً لپتاپ هم باز هست و در اینترنت هم گشت میزنند یا حتی کار پژوهشی و مقاله نویسی! میکنند. و از این که تمام توجهشان را به هم ندادهاند (وقت را تلف نکردهاند) و همزمان کارهای دیگر را هم انجام دادهاند راضی هستند.
۲
در نگرش خطی به زمان، این که یک فعالیت یا کار از صفر تا صد انجام شود اهمیت دارد.
اما، در نگرش دایرهای بیشتر به دنبال رویدادهای میانی و حاشیهای هستیم. مثلا در سینما در حال تماشای فیلم هستیم. اما بیشتر از توجه به فیلمی که برایش پول دادیم، منتظریم که یک نفر از راه برسد، در سالن باز شود، و تمرکز همه را به هم بزند. همگی هم یک پیمان نانوشته بستهاند که او را با چشم دنبال کنند و ببینند روی کدام صندلی مینشیند تا آدرسش را به هم بدهند.
در جلسات هم همین است. نشستهاند و منتظرند تا «این جلسه لعنتی» تمام شود. یک دفعه یک فنجان چای به زمین میخورد و میشکند. همه سرِ حال میشوند و صحبتها گل میاندازد. شروع میکنند کمک کردن و از لپتاپهای ضد آب! صحبت میکنند. بسیار هم از برگزاری آن جلسه لذت میبرند.
۳
در فرهنگهای مونوکرونیک، آدمها به اصل موضوع (Content) کار دارند و توجهی به فضای موضوع (Context) ندارند.
اما آدمهایی که فرهنگ پلیکرونیک دارند بیشتر به بافت و فضا توجه دارند. مثلا در یک قرار مذاکره، فرد مونوکرونیک میآید، مینشیند و مذاکره میکند. اما فرد پلیکرونیک، در حال مذاکره، محیط را هم نگاه میکند. بسیار مجذوب پردهها و چیدمان اتاق هم میشود. حالا اگر این وسط منشی هم بیاید و یک نامه را تحویل دهد، شش بار منشی را هم از بالا تا پایین ورنداز (Scan) میکند.
یعنی چند کار موازی را با هم انجام میدهد؛ نگاه کردن به فرد مذاکره کننده، منشی، محیط و فضای اتاق.
۴
در فرهنگِ نگاه خطی به زمان، تعهد زمانی بسیار مهم است. یک پروژهی یک ماهه باید یک ماهه تمام شود. اگر ۳۰ روز بشود ۳۱ روز شما تعهد خود را انجام ندادهاید. تمام.۳
در فرهنگهای با نگاه دایرهای اگر همان پروژه با یک روز تاخیر تمام شود میگویند: «آقا! حالا چیزی نشده که. یک روز هم عقب و جلو. اگر کار تمام نمیشد که بدتر بود!»
در واقع، در فرهنگ پلیکرونیک این که کار انجام شده است، شامل «زمانش» نمیشود. اما در فرهنگ مونوکرونیک کاری که در زمان خودش انجام نشده است یعنی انجام نشده است. چرا که زمان بخشی از ویژگیهای کار است.
۵
در نگاه خطی، «نتیجه» مهم است. ما باید به نتیجه برسیم. اما در نگاه دایرهای، روابط مهم هستند.
در یک پروژه، میتوانیم دو نفر را عوض کنیم (کنار بگذاریم) و کار بهتر انجام شود. اما اگر روابط مهم باشد احتمالا میگوییم: «حالا اونا هم باشند. چیزی که نمیشود. دو روز هم اینوَر اونوَر!». یا این که: «نه آقا! ما همسایه هستیم. رفیق هستیم. چشم تو چشم میشویم خوب نیست.»
در واقع چند کار موازی را با هم پیش میبریم. پروژه، روابط، دلسوزیها، و آشناییها همگی با هم دارند پیش میروند.
مثال دیگرش را در انجام کارهای پژوهشی داشتهام. در کارهای پژوهشی که کند میشود معمولا به خاطر روابط (و نه نتیجه) یک دفعه کار بسیار طولانی میشود. کمتر پیش میآید که بخواهیم افرادی که کار را کند کردهاند کنار بگذاریم.
۶
در فرهنگ مونوکرونیک، «برنامه» جذاب است؛ اما در فرهنگ دیگر «برنامهریزی».
مثلا این که هر صبح برای آن روز، و یا هر شنبه برای آن هفته برنامهریزی شود، جذاب است. اصلا شما تمام سال را هم برنامهریزی کنید؛ همه! راضی هستند.
در نگاه خطی، چون زمان آغاز و پایان دارد و محدود است، باید سریع برنامهریزی انجام شود که از آن استفاده بشود.
۷
در فرهنگهای مونوکرونیک انسانها برای حریم شخصی ارزش قائل هستند.
یعنی این عمر من است، زندگیِ من است. انتخابِ من است. اما در فرهنگ دیگر، آدمها حریم شخصیشان را در اختیار دیگران قرار میدهند و مشکلی هم ندارند.
مثلا در زمان استخدام اگر در فرهنگ مونوکرونیک شما بپرسید که «آیا مجرد هستی؟»، این یک توهین و تعرض به حریم شخصیِ فرد است. اما در فرهنگ پلیکرونیک، اگر در مقابل این سوال فقط یک لحظه سکوت کنی، احتمالا به اولین چیزی که فکر میکنند این است که «چرا مکس کرد؟! کاسهای زیر نیمکاسهاش هست؟!»
در فرهنگهای پلیکرونیک، زندگیها بیشتر به هم آمیخته است. برای همین شبکههای اجتماعی در این جوامع توسعه بیشتری هم پیدا کردهاند. بستر پیشرفت این تکنولوژیها در فضاهای با فرهنگ پلیکرونیک آماده است.
شما هیچ وقت برای این که چرا اکانت فلان شبکهی اجتماعیات عمومی (Public) است، نمیخواهد توضیحی بدهی. یا چرا عکس پروفایل قرار دادهای. اما کافی است که عکس نگذاری یا پروفایل را شخصی (Private) کنی…!
پینوشت: اگر جرات دارید اکانت اینستاگرامتان را شخصی کنید. با این هدف که نخواهند تو را دنبال کنند و تو هم متقابلا دنبالشان نکنی. به امید آنکه شاید بتوانی فقط آن پیجهایی که میخواهی را دنبال کنی و وقتت برای عکسهای سلفی تلف نشود. امروز، اکثر دوستان من پرایوت هستند و همهی درخواستها (Request) را هم قبول (Accept) میکنند!
همیشه به خودم میگویم: «این دیگر چه نوع اکانت پرایوتی است؟»۴
شاید بگویید مورد هفتم مقایسهی فرهنگها چه ربطی به زمان داشت. همان اول هم توضیح دادم که این تنها یک همبستگی و همزمانی آماری است. مثل رابطهی فندک و سرطان. نوعِ «نگاه به زمان» همبستگی دارد به نوعِ «نگاه به حریم شخصی».
منبع:
۱. «اصل صحبتها» را از بخش کوچکی از فایلِ صوتی «مدیریت و اقتصاد توجه» متمم و از صحبتهای محمدرضا شعبانعلی برداشت کردهام. (+)
۲. تحلیلها، مثالها و صحبتهایم را در لابهلای «اصل صحبتها» جا دادهام.
۳. تصویر را در Google Image جست و جو کردم.
۱. در، گیرِ را با اضافه کردن سکوتِ بینشان بخوانید. با «درگیر» متفاوت است. (در پیچیدگی، و فهم عمق ماجرا قرار دارم)
۲. the Silent Language (+)
۳. در فیلم مردعنکبوتی ۲، اول فیلم، پیتر پارکر را نشان میدهد که پیکِ پیتزا است. او یکی از سفارشها را ۳ دقیقه دیرتر میرساند. و منشی هتل پیتزاها را تحویل میگیرد و به او پولی نمیدهد. در همان عالم بچگی، این صحنه از فیلم برایم واقعی نبود. فکر میکردم اغراق آمیز است.
۴. من که دیگر خیلی وقت است که اکانت اینستاگرامم را از پرایوت بودن خارج کردم. دیدم مفهوم خاصی ندارد.
10 دیدگاه روشن ماجرای قتل | فرهنگهای مونوکرونیک و پلیکرونیک (Mono/Polychronic)
عالییییی و مفید
دمتون گرم 👍
سلام موضوعی که میخواد بگم خیلی بیریبطه و واقعا شرمندم اینکه اینجا مطرح شده میکنم ولی اینجا بهترین جایی که میشناسم منو ببخشید من تازه وارد دانشگاه شدم و خلاصه ارتباط اینترنتی با همکلاسی ها و دوستان من یه ترس خیلی شدید دارم و اون فکر اینه که میخوام با همه دوستانه برخورد کنم ولی بعضی از آقایون تا با یه دوست خانم دیگه صمیمی میشیم خودشون رو میندازه وسط وفکر میکنن میتونن که مخ بزنن و من واقعا به شدت از مردای این شکلی که این دید رو دارن متنفرم نمیدونم چیکار کنم و با این محیط چطور کنار بیام. از طرف دیگه خیلی بدم وقتی یه آدمایی ازت میخوان هر چی تلاش کردی و اونا تنبلی کردن تو جبران کنی و تمرینات رو بهشون بدی(البته این شامل دوستان نزدیک نمیشه شامل کسایی میشه که واقعا پر روان). چطور میتونم مودبانه ردشون کنم.واقعا شرمنده اینجا مطرحش میکنم ولی دوستی بهتر از شما ندیدم لطفاً کمکم کنید
سلام،
در مورد موضوع اول نمیتوانم در حد یک کامنت جواب بدهم.
در مورد موضوع دوم که همهی ما به شکلهای مختلف اون رو تجربه کردیم؛ یک «توانایی نه گفتن» ساده هست. که البته خیلی هم ساده نیست.
فضای مجازی ویژگیهای خاص خودش را دارد که شناختن آنها باعث میشود نسبت به بعضی مسائل متفاوتتر عمل کنیم. فکر کنم خوندن این مطلب شروع خوبی باشد: «چرا در فضای آنلاین کمتر میتوانیم جلوی خودمان را بگیریم؟ ODE چیست؟»
سلام امیرعلی جان بسیار زیبا بود موفق باشی تبریک بابت فلم زیبات❤
امیررضای عزیزم،
سلام. مشتاق دیدار 😉
امیدوارم تو این روزای کرونایی حال دلت خوب باشه
منتظر نوشته جدیدتون بودم
خیلی عالی بود و باعث شد کمی بیشتر به این موضوع فکر کنم…
سپاس
سلام امیر علی،خداروشکر بالاخره نوشتی:-)؛خیلی سر زدم به وبلاگت که ببینم چیز جدیدی نوشتی یا نه.از ماجراهای بیمارستان و خاطراتش بیشتر بنویس.و اما..
چه مطلب خوب و مفیدی.واقعا موقع خوندنش نباید به فرهنگ جامعه خودمون فکر کنیم.
خوشحالم که این مطلب رو خوندم و یاد گرفتم
سلام آیدا،
متاسفانه مدتی هست که گرفتار موازی کاری شدم؛ و به هیچ کدوم هم درست نمیرسم. برای این که به خودم تلنگری زده باشم این پست رو نوشتم.
سعی میکنم بعد از بیرون اومدن از وضعیتی که توش هستم، بیشتر بنویسم.
عزیزم صحبت خوبی بود ولی متاسفانه تو کشور ما این موضوع رو یه نوع اعتبار میدونن یعنی طرف هز چه قدر دیر تر بیاد شاخ تره و اطرافیانشم باورش می کنن به چای انتقاد و متاسفانه این تبدیل به یه فرهنگ ضعیف شده واسه این ملت بی سواد …
واقعا لذت بردم 👌❤