من یک احمقم | نامه‌ای «برای آینده»

اولین بار یکی از اساتیدم بود که چشم گذاشت توی چشمم و گفت:«تو خیلی احمقی!» اونجا بود که فهمیدم چقدر لازمه که یک نفر، دلسوز و مطمئن، به تو بگوید که تو چقدر احمقی.

آن استاد به من می‌گفت «شما به خوتان می‌گویید نخبه؟»

ما برای گرداندن بیمارستان‌های‌مان به یک مشت احمق نیاز داریم. کسانی که توانسته‌اند در دوران کنکور روزی ۱۰ تا ۱۴ ساعت مثل سگ درس بخوانند و کنکور را رد کنند، می‌توانند توی کشیک‌های ۳۶ ساعته بیمارستانی مثل خر کار کنند و صدایشان هم در نیاد.

ما هیچ وقت نذاشتیم سوال بپرسید، یا حتی فکر کنید. فقط خرحمالی از شما خواستیم. شما کسانی هستید که اصلاً نمی‌دانید دور و برتان چه چیزی می‌گذرد. توی سرتان هم می‌زنیم، هر چی هم خواستیم می‌گوییم، و باز صدایتان در نمی‌آید. اصلاً می‌ترسید که صدایتان در بیاید. ما هم همین را خواسته‌ایم.

از روز اول هم به شما گفتیم «نخبه»، «تیزهوش»، «نابغه» و این «توهمات» را در سرتان کاشتیم تا بیشتر «فکر نکنید» و بیشتر برای‌مان «حمالی» کنید و از ترس آن که دیگر مثل یک نخبه با شما رفتار نشود، صدایتان هم در نیاید.

تبریک می‌گویم: «تو یک احمق هستی.»

این‌ها را چشم تو چشم به من می‌گفت، و خودش یک زمانی مدیر فرهنگی دانشگاه ما بود، و من تازه داشتم می‌فهمیدم چقدر احمقم.

***

چند روز پیش، توماج۱ یک چیزی گفت که بیشتر حس احمق بودن به من دست داد. گفت: دنیا دارد شما را نظاره می‌کند، زمانی که دانشجوها را می‌گرفتند برای دنیایی که نظاره‌گر بود سوال بود که چرا کلاس‌های درس هنوز پابرجاست. چرا وقتی حقوق اینقدر پایین است و بیگاری اینقدر بالا، هیچ پزشکی صدایش در نمی‌آید اگر اینقدر ناراحت و یا معترض هستند؟

بعد از پخش شدن خبر افزایش نرخ آزادسازی مدرک، دکتر امیری با ناراحتی داشت می‌گفت:

حق‌مان است! تقصیر ماست. من نمی‌فهمم که در اینستاگرام هی استوری می‌گذارید و می‌نویسید خدا لعنت‌شان کند یعنی چی؟ باید در عمل کاری کرد. همه‌اش حرف و بعدم ابراز ناراحتی و نق و نوق که فایده‌ای ندارد. آیا وقتی گفتند رزیدنت باید تعهد محضری بدهد که اگر فوت شدی باید ۳ میلیارد تومان به دانشگاه بدهی، نق و نوق کردی و امضا کردی یا مطابق رای دیوان عدالت، جلویشان ایستادی و گفتی من این ظلم را امضا نمی‌کنم.

معلوم است در یک ورودی ۱۵ نفره جدید رزیدنت‌ها اگر ۱۴ نفر امضا کنند نفر پانزدهم نمی‌تواند کاری کند. اما اگر همه با هم امضا نکنند، ببینید آیا دانشگاه می‌تواند به همه بگوید «پس ثبت‌نام‌تان نمی‌کنیم!» نه! نمی‌تواند. آن‌ها به نیروی حمال برای گرداندن بیمارستان‌هایشان نیاز دارند.

می‌گفت:

تا کی می‌خواهیم فقط صبر کنیم و واستیم تا هر چه می‌خواهند با ما بکنند و هیچ کاری هم نکنیم. تا کی قرار است متوجه نشنیم که منفعت شخصی، در منفعت جمعی پیدا می‌شود.

***

اول به شوراهای صنفی دانشجویان حمله کردند و صدایم در نیامد چون دانشجو نبودم،

بعد به پزشکان طرحی حمله کردند و صدایم در نیامد، چون طرحم تمام شده بود،

بعد جلوی مهاجرت را گرفتند، چیزی نگفتم چون قصدم مهاجرت نبود،

بعد به پزشکان عمومی حمله کردند، چیزی نگفتم چون رزیدنت بودم،

مراحل بعدی هم در راه هست و احتمالا باز هم چیزی نخواهم گفت (+

می‌دانی چرا؟

چون که من یک احمق هستم.

پی‌نوشت: بخش‌هایی که نقل قول شده است، عین کلمات نیست و به مضمون نقل شده است.

پی‌نوشت ۲: اینجا از پزشکان نوشتم، اما این می‌تواند مربوط به همه باشد، چرا یک کارگر نباید زندگی خوب و راحتی داشته باشد؟ (امیدوارم مثلِ منِ پزشک، احمق نباشد)


  1. دکتر توماج خسروی

5 دیدگاه روشن من یک احمقم | نامه‌ای «برای آینده»

  • می‌دونی ؟
    به نظرم بخشی از این احمق بودن به علت وابسته بودنه …. اعتراض به والدینم نمیکنم چون رضایتشون رو می‌خوام و برا زندگیم بهشون وابسته ام … به استاد اعتراض نمیکنم چون نمره ام دستشه و برا جلو رفتن درسم به تاییدش وابسته ام … اعتراض به همکارم نمیکنم چون قراره ی روز شیفت منو بیاد و همکاریش رو لازم دارم … اعتراض به مسئول شیفت نمیکنم چون شیفتای سنگین تری نصیبم میشه …. اعتراض به مدیر بیمارستان نمیکنم چون شاید به راحتی دیگ رنگ کارم رو نبینم … اعتراض به مسئول بالاتر نمیکنم چون ممکنه رنگ آزادی رو نبینم …

    می‌دونی چی میگم ؟؟
    گاهی انقدری آدم غرق ی کار میشه ک از بقیه زندگی میمونه و اون وقته که سکوت می‌کنه تا تنها داشته اش رو از دست نده …. باید رها کرد و گفت …. این احمق نبودن هم جسارت میخواد دکتر جان 🙂

    پ.ن : نوشته تون تلنگری بود برا مسجل شدن نظرم به اعتراض به مسئول شیفت در مورد شیفتای سنگینم … امیدوارم جسارتشو داشته باشم و بقیه تازه طرحی ها هم همراه بشن و مسالمت آمیز به نتیجه برسیم 🙂

    • صحبتت رو می‌فهمم،
      انتخاب «احمق نبودن»، «شجاعت» بسیار بزرگی هست زهرا جان،

      گاهی، اعتراض کردن بدون در نظر گرفتن بقیه شرایط، فقط «سوزاندن فرصت» محسوب میشه، من فقط یادآوری می‌کنم که هر «جسارتی»، شجاعت نیست. یکی از بسترهای مهم تبدیل حماقت به شجاعت، «آگاهی» هست. و در این مورد بخصوص، آگاهی جمعی.

      امیدوارم بتونید خوب هماهنگ بشید تا نتیجه مطلوب رو بگیرید

      • بله . درسته ….
        و شاید بهتره از انتقاد شروع کرد … احتمالا با انتقاد جرقه فکر کردن راحت تر شلعه ور بشه …

        به نظرم بین شدت درخواست مطالبات و حتی نوع بیان ، تفاوت زیادی بین انتقاد و اعتراض هست … و شاید با این رعایت سلسله مراتب به گفته شما ، ” فرصت ” و شاید ” تنها فرصت ” به سوخت نره … تا زمانی که این عنصر آگاهی به حد مطلوب برسه .

        متشکرم و امیدوارم .

  • چقدر قشنگ و دقیق نوشتی امیرعلی جان.
    خواستم بگم احساس من هم خیلی شبیه به چیزیه که تو الان حسش میکنی.
    به نظر من هم – اینهمه بی‌تفاوتی، اینهمه بی‌عملی، اینهمه گیجی و منگی، و اینهمه ناتوانی نسبت به تمام اتفاقاتی که داره سرمون میاد، نسبت به اتفاقاتی که داره سر دیگران میاد، نسبت به زندگی ای که میتونست خیلی بهتر از اینا باشه و نیست، و بدتر از همه نسبت به سرنوشت‌مون که توی این دیار ذره ذره به تباهی میره، خیلی آزاردهنده هست.

    • شهرزادِ عزیز،

      به قول یکی از دوستانم، این حس‌ت رو نمیشه کاریش کرد؛ نشونه‌ی بیداری انسانیتت هست.
      راستش من امیدی به نتیجه‌ی کوتاه مدت ندارم. اما به آگاه شدن‌مون برای شروع تغییرات مثبت امیدوارم. فکر می‌کنم واکسیناسیون اصلی که همه ما برای در امان ماندن از بیماری‌های آینده بهش نیاز داریم، «آگاهی» هست. امیدوارم بتونیم با واکسیناسیون درست، با کمک هم یه جامعه‌ی ایمن‌تر از اینی که الان داریم میبینیم بسازیم. هرچند احتمالاً اون جامعه به سن ما دیگه نرسه.

      به قول ساناز، ما داریم در یک دوره گذار (Transient State) زندگی می‌کنیم که احتمالا هیچ کدوم از تلاش‌هایمان هم در تاریخ حتی ثبت هم نشود، اما بعداً نتیجه‌اش خودش را نشان می‌دهد.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت

سایدبار کشویی

آخرین نوشته دوستان من