..::هوالرفیق::..
به دلایل زیادی آن سالها را فراموش نمیکنم. دوران دبیرستان برای من، دوران پرفراز و نشیبی بود. اما اینجا در مورد فراز و نشیبهایش نمیخواهم صحبت کنم. میخواهم بنویسم که «کارک» از کجا شکل گرفت.
سال سوم دبیرستان بود. روزی دبیر ریاضیمان، آقای کاظمی سروستانی نازنین، که بسیار او را دوست داشتم تصمیم گرفت از ما امتحان بگیرد. برگهها را پخش کرد و گفت: «اسمتان را بالای برگه اضافه کنید.» و بعد از چند لحظه مجدد اضافه کرد که: «اسمتان را به صورت کامل بالای برگه اضافه کنید».
من دو اسم دارم. به اصطلاح، اسم شناسنامهای، که همان «امیرعلی» هست. همینجا بهتر است تاکید کنم که «امیرعلی» را یک اسم میدانم نه دو اسمِ جدای «امیر» و «علی». برای همین هم هیچ وقت در نگارش آن بینش فاصله نمیاندازم. اسم دیگرم «کسری» هست. همان که میگویند در خانه صدایش میکنند. اینقدر در خانه «کسری» صدایم کرده بودند که روز اول مدرسه، کلاس اول ابتدایی وقتی صدایم کردند: «امیرعلی رستگار کازرونی»، من هم مثل بقیه داشتم دنبالِ! «امیرعلی» میگشتم. آن روز وقتی به خانه برگشتم اولین سوالی که از مادرم پرسیدم این بود که: «امیرعلی کیست؟» این سوال بیشتر برایم بحثِ هویّتی داشت تا کنجکاوی.
حالا سال سوم دبیرستان شده بود و برگه امتحان ریاضی در دستم و من داشتم به اسم کاملم فکر میکردم که آن را بالای برگه اضافه کنم:
کسری امیرعلی رستگار کازرونی
دیدم نصف برگه را پر کرده است، تازه هم در درسِ «زبان فارسی» در مورد «سرواژهسازی» خوانده بودیم. یکی از مزایای آن کوتاه کردن
عبارات طولانی بود؛ این طور راحتتر هم آن را حفظ میکردیم. پس شد آنچه شد…
روزی که جواب امتحانات آماده شده بود، آقای کاظمی به برگهی من که رسید گفت: «جناب کارک!، تشریف بیارید اینجا.» و این اولین باری بود که به صورت رسمی از این اسم استفاده شد.
