من یک احمقم | نامه‌ای «برای آینده»

اولین بار یکی از اساتیدم بود که چشم گذاشت توی چشمم و گفت:«تو خیلی احمقی!» اونجا بود که فهمیدم چقدر لازمه که یک نفر، دلسوز و مطمئن، به تو بگوید که تو چقدر احمقی. آن استاد به من می‌گفت «شما به خوتان می‌گویید نخبه؟» ما برای گرداندن بیمارستان‌های‌مان به یک مشت احمق نیاز داریم. کسانی که توانسته‌اند در دوران کنکور روزی ۱۰ تا ۱۴ ساعت مثل سگ درس بخوانند و کنکور را رد کنند، می‌توانند توی کشیک‌های ۳۶ ساعته بیمارستانی

نامه‌ها | برای تو که به صلح با خودت رسیدی

سلام۱، امیدوارم هر کجا که هستی سرِ حال باشی. هیچ وقت فرصت این پیدا نشد که صحبت‌های مرا هم بشنوی. البته امروز هم که دارم این نامه را می‌نویسم امیدوار نیستم که یک روز آن را ببینی. زمانش البته مهم نیست؛ شاید پنجاه سالِ آینده باشد. من اینجا می‌نویسم و رهایش می‌کنم. آخرین چیزی که از تو شنیدم این بود که گفته بودی به «صلح با خودت» رسیده‌ای. من این طور فکر نمی‌کنم. اعتقاد دارم کسی که چیزی می‌گوید یا

نامه‌ها | نامه‌ای برای تو

خیلی وقت هست که نتوانستم با تو صحبت کنم. بگذار دقیق بگویم؛ فکر می‌کنم شش سالی می‌شود. هر چند قبل از آن هم فرصت‌های زیادی پیش نمی‌آمد که تو را تنها ببینم و چند لحظه را با هم خلوت کنیم. این روزها که حتی کمتر از هر کس دیگری در دسترس هستی و اینجا را هم چک می‌کنی، تصمیم گرفتم برایت نامه! بنویسم. موضوع: نامه‌ای برای تو که هیچ نمی‌دانی۱ سلام! نمی‌دانستم با سلام شروع کنم یا نه. همیشه شنیده

فوتر سایت

سایدبار کشویی