افسانه‌ی اطفال

بعد از دو هفته با هم بودن، در آخرین روز بخش، بعد از کنفرانس، نگاهی به ما انداخت و گفت: «خوب دیگر، می‌توانید از اتاق بیرون بروید.» و من کاملاً می‌فهمیدم که این همه‌ی «ظرفیت»ش بود برای آن که از ما تشکر کند و با دعای خیری چیزی! برای‌مان آرزوی موفقیت کند. در کنارش رزیدنت هم نشسته بود؛ و خمِ اَخمِ ابروی او، حتی اندازه‌ای نسبت به روز اول تغییر پیدا نکرده بود. این جمله‌ی آخرش در حالی بود که

چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست؟ | آندرلپ (Underlap) داخلی

اگر همین الان یک زنبوری مرا نیش بزند و وارد شوک آنافیلاکسی بشوم چه می کنید؟ بعد از این حرف، برای مدتی کوتاه تنها ۱۴ چشم داشت او را نگاه می‌کرد که یک دفعه یکی پرسید: «استاد بهتر نیست احتیاط کنید که زنبور شما را نیش نزند؟!» و حالا انگار که فضا صمیمی‌تر شده باشد، بار دیگر همه با هم خندیدیم… همیشه قصه‌ها را از اول شروع نمی‌کنند، بعضی وقت‌ها مثل سریال‌های کره‌ای! از آخر ماجرا شروع و در ادامه از

بخش مراقبت‌های ویژه قلبی (CCU) | فقیهی

چند روزی مانده بود که بخش رادیولوژی تمام شود. قرار بود امتحان پایان بخش را بدهیم. حالا روز دومی بود که مادرم از شدت تب و لرز خوابش نبرده بود. چون بقیه مشکلی نداشتند، هیچ کدام احتمال را بر کووید (COVID) نذاشتیم. از طرفی توی پیک چهارم بودیم و من می‌ترسیدم که تست بدهد، حالا اگر کووید نباشد و به خاطر تست در معرض قرار بگیرد چه. سه روز بعد از آن دیدم که امیرحسین، برادرم هم دارد سرفه می‌کند.

هرگز (Never) | شما «هرگز» پزشک نمی‌شوید

ساعت حدود ۸ شده بود. تازه رسیده بودم اول بیمارستان خلیلی. از آنجا پیاده به سمت بیمارستان نمازی حرکت می‌کردم. مثل روتین همیشه به چند مورد فکر می‌کردم. استاد چه ساعتی می‌رسد؟ رزیدنت‌مان چه شخصیتی خواهد بود؟ تیم اینترن‌های کشیک چطور هستند؟ اصلا همه‌ی این‌ها یک طرف، وقتی ساعت نزدیک ۸ هست و بخش در بیمارستان نمازی قرار دارد اولین سوالی که به دنبال جوابش می‌گردی این است: «بخش کجاست؟!» هر چه باشد نمازی قبل از آن که یک بیمارستان باشد؛

لاین‌گیری با امیرمحمد | روماتولوژی فقیهی

این از آن پست‌های «یهویی» است. باید ثبتش می‌کردم. این ماه قرار بود بخش عفونی را بگذرانیم. اما با توجه به شرایط جدید، که فرمول‌های دنیا را به هم ریخت، فرمول آموزش پزشکی دانشگاه ما را هم کمی (و فقط کمی) لرزاند. بخش‌ عفونی ما به داخلی تبدیل شد و این ماه را روماتولوژی فقیهی افتادم. روماتولوژی از آن رشته‌های جدید و با کلاسی هست که بیمارانش فوق تخصصی هستند و البته در آن بیشتر تشخیص داریم تا درمان. از

«چی»یار | اِن‌یار (NER)

«نوزادان نمازی دیگر کجاست؟!» این اولین سوالی بود که با دیدن تقسیم‌بندی نیمه دوم تیرماه درذهنم ایجاد شد. اول از حسین پرسیدم، که جواب داد: «احتمالا همان اورژانس نوزادان هست». درست می‌گفت. آدرس این بود: سالن نرگس، دستِ چپ، بالای پله‌ها کنار ICU نوزادان. (NICU). اگر برایت سوال شده که نوزاد و اطفال فرقش چیست؛ تفاوتش در سن آن‌ها است. به تازه متولدهای زیر ۳۰ روز، «نوزاد» می‌گوییم. روز اول را دیر رسیدم. شاید حدود ساعت ۹ بود که رسیدم بخش. بچه‌ها

خاطرات بخش | قلب اطفال (Pediatric Cardiology)

قرار یود این وبلاگ را پر کنم از خاطرات بخش؛ و تلخی‌ها و شیرینی‌های فضای بالین را از نگاه یک دانشجوی پزشکی به نمایش بگذارم؛ اما پاندمی کرونا شروع شد و بخش‌ها برای دانشجویان (Medical Student) تعطیل شد. و مجبور شدم که همه‌اش از چرند و پرندها بنویسم و خودم را با خاطراتِ دردمند!۱ (Nostalgia) مانوس کنم. اما از ۱۷ خرداد که بنا بر برنامه جدید، روند کشور به حالت قبل برگشته، مجدداً فرصتی شد که به موضوع خاطرات بخش بیشتر بپردازم. برگشتن به حالت قبل همان نرمال شدن شرایط هست؟ یا این

فوتر سایت

سایدبار کشویی