درد | راهی برای فکر کردن و آموختن

کمرم شکسته…! کمرش شکسته بود و داشتیم می‌خندیدیم. وقتی به من گفت باور نکردم. فکر کردم به فشار و بار زیاد مشکلات زندگی اشاره کرده. آخر هم داشت می‌خندید هم راه می‌رفت، هم تکون می‌خورد. مثل یک دختر بچه‌ی سه چهار ساله در یک مهمانی، که حالا یخ‌ش هم آب شده و دارد بالا و پایین می‌پرد. بعد، عکس سی‌تی‌اش را برایم گذاشت. راست می‌گفت! شکسته بود. استخوان ساکرومش از دو طرف به صورت قرینه شکسته بود. لعنتی این‌هایی که

فوتر سایت

سایدبار کشویی